
گفت محمد که ز دشت بلا بيسر آيند حسين مرا
اي لب تو تشنهترين غنچهها کرده غمت با دل خونم چهها
دل خوشي و عشق نگردند جمع شاهد من آتش و اشک است و شمع
طوطي اگر در قفس آئينه داشت چلچلة ما غم ديرينه داشت
غصه حريف دل مشتاق نيسته رکه کند شکوه ز عشاق نيست
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۱ ساعت 23:15 توسط حسینی
|